در دورهای دولت عراق اعلام کرد که تمامی ایرانیها باید در طول چند روز عراق را ترک کنند. آن ایام اگر کسی از سران دولت قصد ملاقات با امام را داشت، امام رسمش این بود که میگفتند، اگر خواستید با شما صحبت کنم باید طلبهها هم باشند، من تنها با کسی صحبت نمیکنم، این نمیشود که بخواهید پنهان کاری کنید و این حرفی که میزنم باید جلوی طلبهها باشد.
روزی یادم هست که گفتند امشب قرار است رئیس ساواک بغداد ـ رئیس ساواک به اصطلاح الامن عراق ـ مالکی استاندار کربلا (آن ایام هنوز نجف استان نشده بود) و فرماندار نجف خدمت امام خمینی بیایند و با ایشان ملاقات کنند.
آن ایام زمانِ احمد حسنالبکر بود و صدام هم رئیس حزب بود. در زمان مقرر، وقتی اینها وارد مجلس شدند آقای خمینی پیش پای اینها بلند شدند و تعارف کردند که بفرمایید بنشینید. آقای خمینی زیاد پیش پای کسی بلند نمیشدند. همیشه هم به گونهای مینشست که پشتشان به طرف شرق و رویشان به سمت بیرونی بود. یک راهی هم این طرف بود که طلبهها میآمدند و وارد میشدند. در آن جلسه مترجم جوانی بود که فرزند آقا شیخ عباس قوچانی بود. یک عمویی هم دارد به نام آقا شیخ
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 80 عبدالحسین که الآن در قم منبر میرود و به آقا شیخ عبدالحسین قوچانی معروف است. قرار شد آن جوان حرفهای جلسه را ترجمه کند. آنها گفتند که اگر شما بخواهید در نجف بمانید اسم اطرافیان خودتان را بدهید، بقیه طلاب باید از نجف خارج شوند. ایشان فرمودند که ما اطرافیانی نداریم، یا همه میمانیم یا همه میرویم. حرف آنها این بود که اگر شما پول ندارید ما میتوانیم مقداری از پول نفت عراق به شما کمک کنیم. آقا در جواب فرمودند که مذهب شیعه از صدر اسلام تا حالا مستقل بوده و هیچ وقت هم احتیاجی به پول دولت نداشته و نخواهد داشت و ما چنین پولهایی نمیخواهیم. سپس اینها گفتند که شاه ایران ظالم است. آقا در جواب فرمودند شما ظالمتر هستید. در این هنگام مترجم ترسید که جمله امام را عیناً ترجمه کند لذا آن را به گونه دیگری برایشان ترجمه کرد و گفت که مثلاً اینجا وضعش خراب است. آقا به مترجم گفتند هر چه من میگویم به اینها بگو. این جوان ترسید و گفت من نمیتوانم. بنا شد عموی این جوان، آقا شیخ عبدالحسین قوچانی ترجمه را به عهده بگیرد. او حرف آقا را برای اینها درست ترجمه کرد. آنها خیلی ناراحت شدند وگفتند که شما چرا این حرف را به ما میزنید، شما داخل کشور ما هستید ما میگوییم شاه ایران ظالم است آن وقت شما میگویید ما ظالمتر هستیم. این را باید ثابت کنید. آقا گفتند ثابت میکنم، شاه ایران ظالم است اما کارهایی که شما کردید و در کاظمین رفتید و یک دکتر ایرانی را در خانهاش از نردبان گرفتید و چه کار کردید... اینها را ایران نمیکند. او نگاه کرد و گفت که چنین چیزی نیست. آقا فرمودند چرا، چنین چیزی بوده. حالا آقا این خبر را از کجا شنیده بودند و کجا به ایشان اطلاع داده بودند ما نمیدانیم. خلاصه اینها بلند شدند و رفتند و آقا هم اصلاً تکان نخوردند.
حضرت امام به عربی هم صحبت میکردند؟
نه به عربی صحبت نمیکردند، اما متوجه میشدند. عربی آنها عربی شکسته است. زبان عربی آنجا را عربی مکسّر میگفتند. مثلاً گ، و، چ، در زبان عربی نیست اما آنها استعمال میکنند به خاطر همین هم آقا مترجم میگرفتند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 81